▪️
دلکنده از بهار و خزانیم بعد از این
یک قافیهْ سکوت! چنانیم بعد از این
پیدا نمیشویم مگر در حضورِ خویش
از مردمانِ چشم نهانیم بعد از این
ما را ببر به صحبتِ آیینگی دمی
رو شسته از غبارِ زبانیم بعد از این
در صخرهزارِ سنگِ سخنهای سردِ خلق
چون چشمهی سکوت، روانیم بعد از این
از گفتوگوی عقل ملالی پدید شد
«همزادِ عاشقانِ جهانیم» بعد از این
در گوشِ صبح، زمزمهی نور خواندهاند
بشنو که در ظلام نمانیم بعد از این
گفتی که شعرِ خواجه مگر ره نشان دهد
از بندگانِ پیرِ مغانیم بعد از این
محمـود نگهـداری