خاله میخواد بستری بشه!
از دیروز که خانم دارستانی خبر از راه انداختن کلینیک برای ترک بیحجابی داده، این ماهطلعت امان مرا بریده است. یکریز رنگ میزند و میپرسد که آدرسش کجاست چون میخواد بره در آنجا بستری بشه!
بهش میگم خاله! تو که حجاب داری! با عصبانیت میگه؛ تو هفت ساله که منو ندیدی، از کجا میدونی حجاب دارم؟ میگم؛ یعنی حجابت را برداشتی؟ می گه؛ چرا ایقدر سوسراغو میکنی؟ لابد ورداشتم دیگه! میپرسم؛ پس چرا میخوای برای گذاشتنش خودتو تو کلینیک بستری کنی؟ میگه؛ کیلنیکشون مجانیه؟ غذا هم میدن؟ میگم؛ خبر ندارم خاله. میگه؛ اگه مجانیه و غذا هم میدن خاله به ارواح خاک عمو قسمت میدم که نری بنویسی و مسخره کنی و نذاری راش بندازن! خاله! مَ خیلی وقته دلم میخواد بیام تهرون ببینم چطور جائیه، ولی وسعم نمیکشه! اگر این کیلینیکی که میگن مجانی باشه خب منم مییام اوجا بستری میشم که هم فال باشه هم تماشا!
بعد با نگرانی می پرسه؛ خاله! خبر نداری برای ئی بینمازا و روزهخوارا هم میخوان کلینیک راه بندازن یا نه؟ اگه خواستن به من خبری بده، چون این کلاسمال که خدا سرشاده چن ساله روزه نمیگیره، قاسو و فاطومون هم که اصلاً نماز نمیخونن! اگه بشه یه کلینیکی هم بزنن برا نمازنخونا و روزه نگیرا، اونوقت چارنفری باهم مییایم. بنویس پول اتومبوس و قطار هم یادشون نره. خدا خیرت بده خاله، اگه بتونی جلوجلو منه ثفتنام کنی یک فاتح برا عمو میخونم. درسته هیچکارهای ولی اینقد که ازت وَر میآ!
احمد زیدآبادی